احسان جوادی متولد ۱۳۶۲ در محله آجودانیه تهران است. فعالیت خود را از سال ۱۳۸۲ آغاز کرده و نخستین حضورش در سینما با فیلم «حکم» به کارگردانی مسعود کیمیایی رقم خورده است. تجربهای تأثیرگذار که به گفته خودش، نخستین گام جدیاش در دنیای تصویر بوده و مسیر هنریاش را شکل داده است.
وی باور دارد آنچه امروز در کارنامهاش دیده میشود، حاصل سالها آموزش، تجربه و صبوریست؛ مسیری که در کنار اساتید بزرگ طی شده و تئاتر، نخستین انگیزه او برای پیمودن این راه بوده است.
جوادی که در کلاسهای چهرههایی چون حمید سمندریان، آرش دادگر و محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور آموزش دیده، معتقد است آموزههای آن دوران همچنان در نگرش هنریاش جاریست. از نظر او، بازیگری تنها نقشآفرینی نیست، بلکه تجربهای انسانی و عمیق است که با هر نقش، زندگی تازهای را رقم میزند.
او تأکید دارد که بازیگر نباید نقش را بازی کند، بلکه باید آن را زندگی کند. بازیگری برای او مسیری برای شناخت انسانها و لایههای پیچیده درونی شخصیتهاست. تجربهای که با هر اجرا، نگاهش به جهان را غنیتر کرده است.
ورود وی به عرصه گویندگی نیز از سر انتخابی آگاهانه و هدفمند بود؛ مسیری که با عشق و پشتکار همراه شد. تاکنون بیش از صد عنوان کتاب صوتی کودک با صدای او تولید و منتشر شده که در پلتفرمهایی چون طاقچه و فیدیبو در اختیار علاقهمندان قرار دارد. بخش عمده این آثار در «انتشارات علمی فرهنگی» ضبط شدهاند؛ مجموعهای که به گفته او نقش موثری در ارتقاء محتوای شنیداری کودک داشته است.
احسان جوادی در کنار صدا، ارتباطی جدی با موسیقی نیز دارد. آشنایی با سازهایی مانند پیانو، گیتار و هنگدرام، و همچنین گذراندن دورههای صداسازی نزد اساتیدی چون خانم تهرانی، بخش دیگری از مسیر هنری او را شکل داده است. به اعتقادش، موسیقی درک هنرمند از حس، ریتم و بیان را تعمیق میبخشد و نقشی کلیدی در ارتقای کیفیت بازی دارد.
احسان جوادی نگاهی کاملاً انتقادی به وضعیت امروز سینما و هنر ایران دارد. او از آنچه جایگزینی سرمایه و رابطه به جای تخصص و تجربه مینامد، صراحتاً گلایه میکند و میگوید: «امروز دیگر آنکه سرمایه دارد، بازیگر میشود؛ نه آنکه سالها آموخته و تمرین کرده باشد.»
به گفته این بازیگر، نقش واسطهها در پروژههای هنری، نفوذ پول در جریان تولید و حضور افراد فاقد دانش تخصصی، ضربههای سنگینی به پیکره هنر وارد کرده و فضای رشد برای استعدادهای جوان را تنگ کرده است.
در بخش دیگری از گفتوگو، جوادی با لحنی صریح به وضعیت سینمای امروز میپردازد و از ابتذال رایج در برخی آثار گلایه دارد. او معتقد است که فیلمها دیگر کمتر ذهن مخاطب را درگیر میکنند یا مفهومی ماندگار ارائه میدهند. شوخیهای سطحی، دیالوگهای نازل و نبود مضمون، از جمله آسیبهاییست که سینمای امروز را دچار بحران کرده است.
این نگاه انتقادی به حوزه موسیقی نیز تعمیم مییابد. به گفته او، اجرای پلیبک، بیتوجهی به تمرین و ناآگاهی خوانندگان تازهوارد، صحنه موسیقی را از میدان خلق هنری به صحنهای نمایشی و سطحی بدل کرده است. جملهاش صریح و گزنده است:
«امروز کلاغها صدا دارند، اما بلبلها سکوت کردهاند.»
وی در بخش دیگری از این گفتگو، به فشارهای اقتصادی بر فعالان حوزه هنر اشاره میکند. افزایش هزینههای تولید، نبود حمایت از سوی خانه سینما یا وزارت فرهنگ و ارشاد، و رواج پدیدهای نگرانکننده مانند پرداخت پول از سوی بازیگر برای گرفتن نقش، از جمله مواردیست که با تاسف عمیق از آنها یاد میکند. او تأکید دارد این پدیدهها محصول ساختارهای غیرحرفهای و ناکارآمدند و در هیچ کشور توسعهیافتهای نظیر آن دیده نمیشود.
با این حال، با وجود تمام گلایهها و انتقادات، جوادی هنوز امید خود را از دست نداده است. او معتقد است که هنر ایران میتواند دوباره به شکوه گذشته بازگردد؛ مشروط بر آنکه مخاطبان، هنرمندان و مدیران فرهنگی، با صداقت، دانش و مشارکت جدی، به بازسازی مسیر بپردازند.
وی در پایان گفتوگو جملهای پرامید اما تلخ را بیان میکند:
«امیدوارم روزی برسد که به این سالها بخندیم؛ به زمانی که هنر درگیر پول، حاشیه و دروغ شده بود. کاش این دوره فقط خاطرهای تلخ باشد، نه یک واقعیت پایدار.»






